3) درس سوم: اصالت زندگی را نباید فدای فرصتهای حقیر کرد!
معمولا در کتابهای پرفروش مدیریت و موفقیت و بازاریابی و امثال آن به آدمها میآموزند که «فرصتها در دنیا محدود است و باید همیشه مترصد قاپیدن آن بود».
این نگاه آخر سر، در دل خودش «نمایش» و «تصنع» را به عنوان عوامل موفقیت تجویز میکند.
تجربه زندگی درست برعکس این را به من نشان داد: زمین خدا وسیع است و زندگی هر کس با مقداری نوسان و چند سالی این طرف و آن طرف، دست آخر بازگشت به میانگین همه داشتهها و کردههای او است.
حرص نباید داشت و در کمین فرصتها هم نباید بود. اگر سر انسان به اصل کارش گرم باشد دیر یا زود بهرهاش از زندگی را میبرد و هر قدر این «گرم بودن سر به اصل کار» بیشتر باشد، ماحصل زندگی هم پایدارتر و عمیقتر و رضایتبخشتر خواهد بود.